جهش تولید با مشارکت مردم
پنجشنبه ،01 خرداد 1404
هیات مرکزی گزینش
  • 1397/04/04 - 16:40
  • - تعداد بازدید: 1
  • زمان مطالعه : 1 ساعت و 12 دقیقه

کتابچه آموزشی در امر گزینش (ویژه داوطلبان)

قسمت اول : اصول عقاید



پیشگفتار



شکل‌گیری یک نظام اداری
پویا و کارآمد، مستلزم وجود تشکیلاتی منسجم و قوانین، ضوابط و آئین‌نامه‌هایی
الزام‌آور، از یکسو و حضور نیروی انسانی متعهد و متخصص از سوی دیگر است. در این
بین منابع انسانی، با ارزش
ترین و مهم‌ترین عامل در
دستیابی به اهداف سازمان محسوب می‌شود و به همین دلیل در ادبیات دانش مدیریت نوین
از آن به سرمایه انسانی یاد شده است. چرا که نیروی انسانی به مثابه سرمایه‌ای
ارزشمند، اصلی
ترین منبع راهبردی هر سازمان به
شمار می
رود.



از این روی لازم است در
سازمان‌های دولتی و دستگاه‌های اجرایی، نیروهای انسانی توانمند، تحصیل‌کرده، خلاق،
سخت‌کوش و دارای روحیه همکاری و تعاون، از میان انبوهی از داوطلبین، گزینش و جذب شوند.
استخدام
افراد با این رویکرد، موجب بهبود عملکرد نظام اداری شده و به‌تبع آن، کارآمدی ساختار
اجرایی کشور و خدمت‌رسانی مطلوب‌تر به عموم جامعه نیز تضمین خواهد شد. این امر
محقق نخواهد شد مگر با وجود نظام گزینش کارآمد که تمامی مراحل گزینش را با بهره‌گیری
از آموزه‌های دینی و اخلاقی و روش‌هایی روزآمد و مجهز به دانش روز، به انجام
رساند.



اهمیت و ضرورت گزینش و
جذب نیروی انسانی، در سایر کشورها نیز موضوعی کاملاً پذیرفته‌شده محسوب می‌شود. با
این تفاوت که در پذیرش کارکنان، هر یک بر مبنای فرهنگ، معیارهای ارزشی و نیازهای بومی
خود عمل می‌کنند. در عین حال نقطه مشترکِ تمام نظام‌های جذب و گزینش در کشورهای
مختلف، تلاش برای جذب شایسته‌ترین افراد برای نیل به اهداف سازمانی است.



موضوع انتخاب انسان‌های
شایسته، به قدری دارای اهمیت بوده است که حضرت امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری
اسلامی، در 15 دی‌ماه سال 1361 در فرمان تاریخی خود، روحی تازه در کالبد گزینش کشور دمیدند و پایه‌گذار این ساختار انقلابی و
مقدس شدند.
ایشان در شرایطی که نظام اسلامی در حال مبارزه
با دشمنان انقلاب اسلامی در جبهه داخلی
و خارجی بود،
طی فرمانی دستور تشکیل ساختار جدید گزینش را صادر نمودند. امام خمینی (ره)
طی
این فرمان، علاوه بر نکاتی که در جهت بهبود عملکرد گزینش‌ها بیان نموده‌اند، بر دو
گونه آموزش در گزینش‌ها تأکید کرده‌اند.



آموزش‌هایی برای خود
گزینشگران و آموزش‌هایی جهت داوطلبین استخدام
در دستگاه‌های دولتی که در مورد گونه دوم در بند چهارم این فرمان، چنین
خطاب فرمودند:



«ستاد محترم دستور
دهد کتابچه‌های مختصری شامل بعضی از مسائل شرعی که محل اطلاع عموم است و مسائل اعتقادی
که دانستن آنها در اسلام لازم است بطور ساده و بدون معماها که در این کتب و نشریات
انحرافی موجود است و بعضی مسائل مناسب با شغل افراد با نظارت اشخاص مطلع از احکام اسلام
و متوجه به اطراف مسائل سیاسی و اجتماعی تهیه شود و آنها را در دسترس افراد قرار داده
و در صورت احتیاج اشخاص را آموزش دهند و بدون آموزش، سؤال از آنها نشود و میزان رد
و قبول موازین اسلامی و انسانی باشد که هدایت جاهلان منظور نظر اصیل است.»



با
توجه به چنین ضرورتی، جزوه پیش‌روی، در مرکز آموزش و پژوهش گزینش کشور، تهیه و
تدوین شده تا پیش از آغاز فرایند گزینش طبق آنچه که دغدغه حضرت امام (ره) بوده است
عمل گردد و در حد امکان از هیچ داوطلبی قبل از آموزش، مصاحبه گزینشی صورت نپذیرد.



در تدوین این جزوه تلاش شده
است تا ضمن حفظ روانی و سادگی مفاهیم و مضامین، در قالب سه فصل مجزا، به نیازهای
داوطلبین در جهت کسب اطلاعاتی هرچند پایه و مقدماتی در سه زمینه اعتقادات، اخلاق و
احکام، پاسخ داده شود و امید است این جزوه، در موقعیت‌های غیرشغلی نیز قابل
استفاده باشد.





هیأت عالی گزینش



مرکز آموزش و پژوهش



مرداد 1396





























فصل اول



اصول عقاید

















































مقدمه



اهمیت و ارزش هر علمی بستگی به موضوع
آن دارد و در میان تمام علوم، علم اعتقادات، دارای شریف‌ترین و با ارزش‌ترین موضوع
است. اعتقادات و اصول عقاید اساس و زیربنای تمام حرکات مادی و معنوی هر انسان است که
اگر سالم و صحیح، قوی و بی‌عیب باشد، اعمال و حرکات، افکار و بینش‌های مختلف او نیز
صحیح و شایسته خواهد بود.



در دین اسلام نیز اصولِ عقاید، پایه
و اساس است که باید از راه دلیل و برهان باشد. کیفیت و کمیت توجه هر انسانی به فروع
دین (که برنامه‌های عملی اسلام است) بستگی به میزان اعتقاد او به اصول دین دارد. در
میان اصول اعتقادی، مسئله مبدأ و معاد از اهمیت خاصی برخوردار است و در میان این دو بحث، خداشناسی
نیز بسیار مهم است، زیرا اساس و ریشه همه مسائل عقیدتی و نقطه مرکزی تمام افکار و جهان‌بینی
انسان موحد، خداشناسی اوست.



امام صادق
(ع) می‌فرمایند: «اگر مردم می‌دانستند که شناخت خدا چقدر با ارزش است، به شکوفه‌های
رنگین دنیا چشم نمی‌دوختند و دنیا نزد آنان بی‌ارزش‌تر از خاک بود» (اصول کافی، ج
8، ص 247)
. در این فصل اهم مباحث اصول عقاید، به‌صورت خلاصه گردآوری
شده است.

















گفتار اول: توحید



توحید به معنای ایمان به یگانگی خداوند و به عنوان سرسلسلۀ تمام عقاید دینی
می‌باشد. به همین دلیل پرداختن به بحث خداشناسی و راه‌های آن بسیار لازم و ضروری
است.



1- راه‌های خداشناسی



1-1- خداشناسی از راه نظم و هماهنگی



بهترین و ساده‌ترین دلیل توحید،
نظم و هماهنگی عجیبی است که بر موجودات جهان حاکم است. آیات قرآن نیز همواره ما را
به شناخت شگفتی‌های طبیعت و تفکر و تأمل در آیات عظمت خداوند دعوت کرده است. برای همه،
قابل‌فهم است که وجود نظم میان اجزای یک ساختمان، مقاله‌های یک کتاب و سطرهای یک نامه،
بهترین دلیل بر یکی‌بودن سازنده و نویسنده آن است. اگر سه نفر نقّاش در کنار هم مشغول
کشیدن تصویر یک خروس شوند، یکی سر خروس، دیگری شکم آن و سومی پایش را بکشد، بعد ما
این سه ورقه را از سه نقّاش بگیریم و به هم پیوند دهیم، هرگز نقش سر و شکم و پا که
از سه نقّاش است با یکدیگر هماهنگ نخواهد بود. شما هنگامی می‌توانید نفس بکشید که برگ
درختان در اکسیژن‌سازی مسئولیت خود را انجام دهند
و آب اقیانوس‌ها تمیز باشد؛ تمیز بودن آب اقیانوس‌ها به پاکسازی آن‌ها از مردارهای
دریایی بستگی دارد و این نهنگ‌ها هستند که در دریا این مسئولیت مهم را انجام می‌دهند.
پس در نفس‌کشیدن ما برگ‌ها، نهنگ‌ها و... مشارکت دارند. در نظام هستی، ضعف‌ها با قدرت‌ها،
حمله‌ها با دفاع‌ها و خشونت‌ها با عاطفه‌ها چنان به هم آمیخته‌اندکه انسان را مبهوت
می‌کند و در مجموع، نظام هماهنگی را به وجود آورده است.



2-1- خداشناسی از راه نشانه‌ها



قرآن در آیات بسیاری عبارت «وَ مِن آیاتِه» را تکرار می‌کند. تا بدین
وسیله به ما اعلام نماید که این همه نظم و هماهنگی، هرگز نمی‌تواند تصادفی به‌وجود
آید. اکنون به ذکر برخی از نشانه‌های الهی در طبیعت و در وجود خود می‌پردازیم. بدیهی
است که این نشانه‌ها ما را به وجود خداوند متعال رهنمون می‌گردد. «
سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ
وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ
» (فصلت/53)



- نشانه‌های خدا در طبیعت



آیا هیچ‌گاه در مورد کوه‌ها فکر
کرده‌ایم؟ کوه‌ها، آبِ برف و باران را در خود ذخیره می‌کنند، زلزله را مهار می‌نمایند،
طوفان‌های تند را مهار می‌کنند. کوه در لطافت هوا نقش دارد، سنگ آن برای ساختمان و
معادنش برای رفع نیازهای بشر استفاده می‌شود. خورشید به زمین نور می‌رساند و اقیانوس
بخار آب را به بالا می‌فرستد، سپس جاذبۀ زمین آن را پایین می‌کشد و باران می‌بارد.
ریشۀ درختان، مواد غذایی را جذب نموده، به برگ‌ها می‌رساند، برگ نیز نور خورشید را
جذب نموده، به ریشه می‌رساند. آیا این هماهنگی‌ها دلیلی بر حکومت یک قدرت بی‌نهایت
و مدبر نیست؟



- نشانه‌های خدا در آفرینش حیوانات



بین کف پای
شتر و صحراهای پر از ریگ و خار که شتر در آن جا زندگی می‌کند، تناسب وجود دارد. از
آنجا که شتر حیوان باربری است، دارای گردنی بلند و قوی است که همانند یک اهرم عمل
می‌کند. اردک نیز چون می‌خواهد در آب شنا کند، پر و بالش چرب است تا آب به پوست بدنش
نرسد.



- نشانه‌های خدا در وجود انسان



در آفرینش انسان نیز نشانه‌های
بی‌شماری از خداوند وجود دارد. در خصوص (چشم) قرآن می‌فرماید: «
أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَینَینِ» (بلد/8) آیا ما دو چشم به انسان ندادیم؟
اگر در ساختمان چشم خود دقّت کنید، به این نتیجه می‌رسید که حتی پیشرفته‌ترین دوربین‌ها
با آن قابل مقایسه نیست. دوربین‌های پیشرفته سنگین هستند و چشم بسیار سبک. دوربین‌ها
مرتّب باید فیلمشان تعویض شود و چشم نیازی به تعویض فیلم ندارد. دوربین‌ها باید تنظیم
شوند و چشم به‌صورت خودکار تنظیم می‌گردد. خداوند برای چشم شش نوع وسیله حفاظت قرار
داده است، محافظی در داخل چشم به نام اشک، از آنجا که چشم از پیه، ساخته شده و نگهداری
پیه با آب شور ممکن است، اشک چشم نیز شور است. محافظ دیگر مژه است، محافظ سوم پلک‌ها
هستند. محافظ چهارم ابروها و محافظ پنجم خطوط پیشانی است که از ورود عرق به چشم جلوگیری
می‌کند. آخرین محافظ، بینی و استخوان‌های اطراف چشم هستند که چشم را در درون خود چون
صدفی قرار داده، از آن حفاظت می‌کنند.







گفتار دوم: عدل



با اینکه خدا صفات زیادی از قبیل
رحمت، حکمت، قدرت، خالقیت، علم و... دارد چرا تنها عدل از اصول دین شمرده شده است؟
این انتخاب، هم ریشه تاریخی دارد و هم ریشه سیاسی. ریشه تاریخی آن به قرون اولیه اسلام
بر می‌گردد. آن گاه که گروه کوچکی از مسلمانان ـ فرقه اشعری ـ عادل بودن خدا را لازم
نمی‌دانستند و می‌گفتند: هر کاری که خدا خواست و انجام داد همان درست است، گرچه از
نظر عقل از کارهایی باشد که مسلماً قبیح و زشت و ستم محسوب شود. مثلاً می‌گفتند: اگر خداوند امیرمؤمنان علی (ع) را به دوزخ و قاتل
او ـ ابن‌ملجم
ـ را به بهشت ببرد مانعی ندارد. ولی ما این منطق را نمی‌پذیریم
و طبق منطق عقل و آیات قرآن می‌گوییم تمام کارهای خدا حکیمانه است و هرگز کاری که ظلم
و قبیح باشد از او سر نمی‌زند. البته خدا بر هر کاری قدرت دارد، اما به کار خلاف حکمت
نمی‌کند؛ چنانکه ما قدرت داریم چشم خود را کور کنیم ولی چنین نمی‌کنیم چون این عمل،
حکیمانه نیست. پس استفاده از قدرت مربوط به آن است که عمل با عدل و حکمت و وعده‌های
قبلی هماهنگ باشد. خدایی که وعده داده است مؤمنان را به بهشت و فاسقان را به دوزخ ببرد
اکنون اگر خلاف کند، خلف وعده می‌شود و این عمل، قبیح است و هرگز خداوند کار زشت نمی‌کند.
ما که می‌گوییم: خدا ظلم نمی‌کند قدرت او را محدود نکرده‌ایم بلکه این حکمت است که
موجب می‌شود قدرت در جای مناسب به کار گرفته شود.



و اما ریشه سیاسی آن به دوران بنی‌امیه
و بنی‌عباس برمی‌گردد، آن‌ها برای آن که با اعتراضات و شورش‌های مردمی مواجه نشوند،
این‌گونه تبلیغ می‌کردند که همه چیز به خواست خداست و کسی حق ندارد در برابر اراده
خدا حرفی بزند. اگر ما حاکم شده‌ایم به خواست خدا بوده و کسی حق اعتراض ندارد، زیرا
آنچه بر جهان حاکم است جبر است و انسان هیچ اختیاری ندارد و این جبر مورد رضایت خداست
و چون رضای خدا در آن است پس هر کاری که او انجام دهد عدل است. در واقع این نظریه پشتوانه
سیاسی خوبی برای بنی‌امیه و استمرار حکومت و ریاستشان بود.







گفتار سوم: نبوت



در جهان‌بینی الهی نیاز انسان به
پیامبر، ضرورتی است که قابل تردید نیست. اگر برای آفرینش انسان هدفی وجود دارد و باید
انسان به سعادت ابدی برسد، بدون داشتن طرحی کامل و جامع، این هدف عملی نیست و انبیا
برای تبیین چنین طرحی آمده‌اند. اگر انسان خطاکار است، هشداردهنده می‌خواهد و انبیا
همان منذران و هشدار دهندگانند. اگر انسان مسئول است و باید در دادگاه عدل الهی پاسخگو
باشد، ضروری است که بیان‌کننده‌ای هم برای احکام و مسئولیت‌ها وجود داشته باشد و پیامبران
الهی برای این امر آمده‌اند. اگر لازم است که انسان خود را بسازد، باید الگو و مدل
داشته باشد و انبیا الگوی انسان کامل‌اند. اگر انسان باید برای آینده خود فکر کند،
باید کسی هم باشد که آینده را برای او تشریح کند. اما در جهان‌بینی مادی که برای هستی
راهی و هدفی معین نشده و انسان هم بدون طرح و نقشه قبلی ساخته شده و پس از چندی رو
به نابودی می‌رود، مسئله‌ای به نام نبوت مطرح نیست.



بنابراین، مسئله نبوت در متن زندگی
ما و در خط اصلی قرار دارد؛ یعنی رسیدن به هدف انسانی و اسلامی که تنها از یک راه ممکن
است و آن هم از منبع وحی و علم بی‌نهایت الهی که به تمام عوامل سعادت و شقاوت ما آگاهی
دارد. برای روشن‌تر شدن نیاز انسان به راهنمایی انبیا، چند مثال ذکر می‌کنیم:



1- میزبانی را تصور کنید که افرادی
را دعوت کرده است؛ مهمانان راه خانه را نمی‌دانند و در مسیر راه هم راه‌های فرعی و انحرافی وجود دارد و اغفالگران
و حیوانات درنده و تاریکی شب هم خطرهای دیگری است که عابران را تهدید می‌کند. در اینجا
بر میزبان است که شخص دلسوز و آگاهی را با داشتن چراغ و
نقشه برای راهنمایی
مهمانان بفرستد، زیرا در غیر این صورت اساس دعوت لغو خواهد بود.



2- هرگاه شما مریض شوید، به پزشک
مراجعه می‌کنید و اگر ماشینتان خراب شود آن را در اختیار مکانیک می‌گذارید. دلیل آن
هم روشن است؛ پزشک نسبت به بدن شما و مکانیک نسبت به ماشین از خود شما آگاه‌تر است،
گرچه مهربان‌تر نیست. ما در انتخاب راه لازم است خود را در اختیار خدا بگذاریم چون
خدا هم به ما آگاه‌تر است و هم نسبت به تمام نیازهای مادی و معنوی، او آگاه است و هم
از مسیر ابدی و آینده او با خبر است.





1- امتیازات و ویژگی‌های انبیاء



- وحی



از امتیازات انبیا این است که بر
آن‌ها وحی نازل می‌شود و آنان بدین وسیله با خداوند ارتباط پیدا کرده، پیام الهی را
دریافت می‌کنند. قرآن درباره پیامبران پیشین، خطاب به پیامبر اسلام می‌فرماید: «
وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ
إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیهِمْ
» (انبیاء/7) و ما قبل از تو نفرستادیم جز مردانی که به آن‌ها
وحی می‌شد.



- علم غیب



یکی دیگر از
امتیازات انبیا برخورداری آن‌ها از علم غیب است. قرآن در این زمینه می‌فرماید: «
عَالِمُ
الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَى غَیبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ...
»
(جن/26-27) خداوند به غیب آگاه است و احدی را بر آن آگاه نمی‌سازد جز کسانی که پسندیده
باشد از قبیل پیامبر و....



- عصمت



یکی از ویژگی‌های دیگر انبیا، عصمت
است. عصمت یعنی در اثر ایمان، شناخت و یقینِ کامل، انسان دارای روحی شود که با کمال
آزادی و آگاهی هرگز پیرامون گناه نگردد، بلکه در اندیشه گناه هم نباشد. بعضی تعجب
می‌کنند که چگونه انسان می‌تواند حتی فکر گناه نکند. انبیاء در بسیاری از اعمال خلاف،
دارای عصمت هستند. یعنی نه آن خلاف را مرتکب شده‌اند و نه به فکر انجام آن افتاده‌اند.
آنها در حدی از آگاهی هستند که عیب و ضرر این اعمال باورشان آمده؛ یقین پیدا کرده‌اند
و این مسئله از مغز آنها عبور کرده و به دل نشسته است. در اینجا دیگر علم نیست که این
یقین است، فکر نیست که باور است. راستی اگر ما به مقام یقین و باور برسیم و بدانیم
این غیبتی که امروز از ما سر می‌زند در قیامت به چه صورتی مجسم می‌شود، هرگز در اندیشه
غیبت نیز نخواهیم بود. عیب ما این است که معلومات ما از مغز ما عبور نکرده و به دل
ننشسته، علم است نه یقین و لذا می‌دانیم بد است اما مرتکب می‌شویم. به یک مثال توجه
کنید: همه می‌دانیم که انسانِ مرده به ما کاری ندارد و نمی‌تواند زیانی برساند اما
می‌ترسیم شب در اتاقی در کنار او بخوابیم، چرا؟ چون علم ما از مغز به دل عبور نکرده،
علم هنوز ایمان و باور و یقین نشده است. اما مرده‌شوی را می‌بینیم که در کنار مرده
و در شب تاریک، به تنهایی شب را تا صبح بدون دلهره به پایان می‌برد. فرق ما و مرده‌شوی
چیست؟ فرق آن است که ما علم داریم و او یقین. بنابراین ریشه عصمت، ایمان واقعی، علم
عمیق و باور و یقین کامل است.





2- معجزه به عنوان یکی از راه‌های
شناخت انبیاء



کسی که می‌گوید
من از سوی خدا مأمور هدایت شما هستم و با خدای هستی و با قدرت و علم بی‌نهایت رابطه
دارم، باید کاری کند که از عهده دیگران بر نیاید و بدین وسیله گفته خود را ثابت کند
که او به‌راستی پیوند محکمی با عالم دیگر دارد. این عمل را معجزه می‌نامند. هر یک از
انبیای الهی، برای اثبات حقانیت خود معجزه و یا معجزاتی داشتند. از جمله می‌توان به
این موارد اشاره کرد:



1- نرم شدن آهن برای حضرت داوود.
«
وَ أَلَنَّا لَهُ
الْحَدِیدَ
»
(سبأ/10)



2- مسخر شدن باد برای حضرت سلیمان.
«
فسَخَّرنا لَهُ
الرّیحَ تجری بِاَمره
» (ص/36)



3- بیرون آمدن شتر از کوه برای حضرت
صالح. «
ِانَّا
مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ
» (قمر/27)



4- اژدها شدن عصای حضرت موسی. «فَإِذَا هِی ثُعْبَانٌ مُبِینٌ» (اعراف/107)



5- خلقت پرنده توسط حضرت عیسی. «وَ رَسُولًا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ
أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ
کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیکُونُ طَیرًا بِإِذْنِ اللَّهِ
» (آل عمران/49)





3- اخلاق پیامبران



- بندگی خدا



بر خلاف تمام کسانی که کوچک‌ترین
مقام یا مسئولیت، در تفکر و عمل و شخصیت آن‌ها اثر می‌گذارد، پیامبر اسلام با همه مقامی
که داشت هرگز از مدار بندگی خدا و تواضع نسبت به مؤمنان بیرون نرفت. به اطفال سلام
می‌نمود و در خانه و مسافرت کار می‌کرد و در جنگ از همه به دشمن نزدیک‌تر بود. همان‌گونه
که قرآن نقل می‌کند بارها می‌گفت: من هم بشری هستم همچون شما. هیچ‌گونه عقده و استبدادی
نداشت.



- اخلاص



یکی دیگر از امتیازات انبیا اخلاص
است.‌ ای پیامبر! به مردم بگو: من مزدی از شما نمی‌خواهم جز آنکه اهل بیت مرا دوست
بدارید. روشن است که دوستی اهل بیت، این رهبران معصوم رمز تداوم راه خدا و انبیاست
و پیروی از آنان به سود خود مردم است و اگر در یک جا مزد رسالت، پیوند با اهل‌بیت و
رهبران معصوم (علیهم‌السلام) و در جای دیگر انتخاب راه خدا شمرده شده، به خاطر آن است
که هرگز میان راه خدا و راه پیشوایان معصوم جدایی وجود ندارد؛ همان‌گونه که میان کتاب
خدا و عترت، تا ابد پیوندی ناگسستنی است. کوتاه سخن آنکه انبیا مزد مادی از مردم نمی‌خواستند
و انتظارشان انتخاب و تداوم راه آنان بود.



- صداقت



انبیا در گفتار
و کردار صداقت داشتند. آن‌ها در برابر برخی درخواست‌ها و سؤالات مخالفان، طبق دستور
خدا، با صراحت اعلام می‌داشتند که ما نمی‌دانیم و یا دست ما نیست و خدا می‌داند.



- انصاف



مکتب انبیا، مکتب انصاف است نه تعصب.
پیامبران، مخالفان خود را به کشف حقیقت دعوت می‌کردند. از ابتدا نمی‌گفتند شما باطلید
و ما بر حق، بلکه می‌فرمودند: «
انّا او ایاکم لعلی هدی او فی ضلال مبین» یکی از ما و شما بر حق
و دیگری در گمراهی است!







- خیرخواهی



در قرآن، در نقل ماجرای پیامبران،
از واژه «نصح» به معنای نصیحت و خیرخواهی، فراوان استفاده شده است. حضرت نوح در برابر
انواع سخنان ناروا به قوم خود می‌فرمود: «
أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنْصَحُ لَکُمْ» (اعراف/62) من پیام‌های
پروردگارم را به شما ابلاغ می‌کنم. من خیرخواه شما هستم و شما را نصیحت می‌کنم.



- ساده‌زیستی



از آنجا که بهترین نمونه تبلیغ،
تبلیغ عملی است، پیامبران الهی باید با مشکلات توده مردم درگیر باشند و لذا پیامبران
همچون مردم، زندگی عادی داشتند و در ناگواری‌ها در کنار آنان بودند و مزه مشکلات را
می‌چشیدند. مسائلی از قبیل گرفتار شدن به دشمن، اذیت شدن از سوی فرزند نا اهل، همسر
مخالف، مرض، فقر، یتیمی، استهزا و سایر مشکلاتی که کم و بیش برای افراد دیگر هست برای
آنان نیز بوده است. و اینک چند آیه در این زمینه نقل می‌کنیم: «
وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا
وَذُرِّیةً
»
(رعد/38) ما برای انبیا نیز همچون سایرین زن و فرزند (که قهراً مشکلاتی را به دنبال
دارد) قرار دادیم. در تاریخ می‌خوانیم: هنگامی که پیامبر اسلام در میان اصحاب خود
می‌نشست، جلسه را به شکل دایره تشکیل می‌داد که بالا و پائین نداشته باشد. در نشست
و برخاست و پوشیدن لباس و معاشرت جوری بود که وقتی
یک فرد غریب وارد مسجد می‌شد نمی‌توانست تشخیص دهد کدام یک از آنان پیامبرند. این است
طرح حکومت اسلامی درباره زندگی رهبر. نه تنها انبیا که شاگردان طراز اول مکتب آنان
و جانشینان آنان نیز همین‌گونه بودند. امام سجاد (ع) با کاروان ناشناس به حج می‌رفت
و با مسئول کاروان شرط می‌کرد که داوطلبانه و با افتخار قسمتی از کارهای حجاج را برای
رضای خدا به عهده بگیرد.







گفتار چهارم: امامت



امامت نیز
از دیگر اصول دین است. «امام» به معنای پیشوا و جمع آن «ائمه» است. در حقیقت به آنچه
از او پیروی می‌شود امام می‌گویند؛ خواه کتاب باشد یا انسان، حق باشد یا باطل.











1- امامت در آیات و روایات



1- خداوند در حجه الوداع، پیامبر
را مخاطب قرار داده و می‌فرماید: «
یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ
وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ
إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ
» ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگات
بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر چنین نکنی، رسالت خدا را انجام نداده‌ای (و
رسالت تو بی‌سرانجام است) و بدان که خداوند تو را از خطرات احتمالی حفظ می‌کند و خداوند
کافران را هدایت نمی‌کند. با توجه به اینکه سوره مائده آخرین سوره‌ای است که در اواخر
عمر شریف پیامبر نازل شده و مسائل مربوط به توحید و معاد، از همان ابتدای بعثت به مردم
گفته شده و همچنین دستورات نماز، جهاد، روزه، خمس و زکات در سال‌های اول هجرت صادر
شده و اکنون سال دهم هجری است و با توجه به اینکه پیامبر، انسان ترسویی نبود که خداوند
این چنین سفارش کند وگرنه باید همان سال‌های اول بعثت که تنها بود بترسد نه سال‌های
آخر که ده‌ها هزار علاقه‌مند دارد و با توجه به اینکه نحوه ابلاغ (جمع‌کردن تمام کاروانیان
در گرمای سوزان مکه) و محل و زمان این دستور نیز منحصر به فرد است، با توجه به همه
این مسائل، معلوم می‌شود پیامی را که پیامبر باید برساند درباره موضوعی بسیار مهم است
که پیامبر (ص) از پیامدهای آن و کارشکنی منافقان هراس دارد و آن مسئله جانشینی رسول
خدا می‌باشد. چنانکه عده بسیار زیادی از اصحاب رسول خدا که مورد قبول همه مسلمانان
هستند نیز این ماجرا را نقل کرده و گفته‌اند که آیه درباره ماجرای غدیر خم و مسئله
جانشینی پیامبر است.



2- در روایات متعدد یکی از امور
زیربنایی و اساسی اسلام، امامت و ولایت معرفی شده است. چنانکه در کتاب وسائل‌الشیعه،
حدیث 39 و در کتاب مستدرک‌الوسائل، حدیث 17 آمده که می‌فرماید: بنا و اساس اسلام بر
چند موضوع استوار است و ولایت و رهبری را از اساسی‌ترین آن‌ها می‌داند. از جمله:
امام باقر (ع) می‌فرماید: «
بنی الاسلام علی خمسه اشیاء: علی الصلاه و الزکاه و الحج و الصوم
و الولایه
»
بنای اسلام بر نماز، زکات، حج، روزه و ولایت استوار است. زراره که از شاگردان بزرگوار
امام بود، می‌پرسد: کدام یک از این امور مهم‌تر است؟ امام می‌فرماید: ولایت از همه
مهم‌تر است و سپس چنین توضیح می‌فرماید:
لانّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدلیل علیهنّ زیرا ولایت، کلید سایر
مسائل است و والی نقش رهبری و هدایت مردم را به دیگر موارد دارد.



البته شکی نیست که مراد از «ولایت»،
اطاعت از امام معصوم است، چنانکه در بعضی روایات به جای کلمه «ولایت»، اطاعت از امام
آمده است. هر یک از نماز و روزه و حج و زکات به خاطر نبود امکانات مالی و بدنی قابل
تغییر است، اما مسئله ولایت و رهبری در هر حال ثابت و بدون تغییر است. از همه گذشته
پیامبر اکرم (ص) برای معرفی و نصب امام، مدت‌ها در بیابان غدیر خم برای تمرکز و اجتماع مردم صبر کرد و همین که همه مردم در مکان
واحد
جمع شدند، مسئله رهبری معصوم را بیان
فرمود و حال آنکه برای بیان دیگر زیربناها چنین نکرد.



3- دلیل سومی که می‌توان برای اهمیت
امامت آورد حدیث معروفی از پیامبر است که می‌فرماید: «
مَن مات و لم یعرف امام زمانه مات میته
جاهلیه
»
هر که بمیرد و نسبت به امام زمان خود شناختی نداشته باشد، گویا قبل از ظهور اسلام و
به مرگ جاهلیت مرده است. آری در اسلام به مسئله انگیزه، هدف، رهبری و پیروی اصالت داده
شده است. با نگاهی اجمالی به دلایل فوق، می‌توان دریافت که رهبری در اسلام جزو اصول
دین است نه فروع دین و اصل امامت از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.



توحید که اولین اصل دین است، زمانی
نمادین می‌شود که حاکم جامعه، امام معصوم باشد وگرنه به جای توحید، شرک و طاغوت سبز
می‌شوند. نبوت و شریعت زمانی پابرجا می‌ماند که رهبری معصوم آن را حفظ کند وگرنه با
خرافات، تحریف، بدعت و سلیقه‌های شخصی آمیخته شده و وحی از اعتبار می‌افتد. شناخت و
توجه به معاد و آشنایی با مسائل ملکوتی آن، جز از طریق امام معصوم ممکن نیست.
امامت است که به نماز جان می‌دهد، به حج و روزه جهت می‌دهد، به جهاد مشروعیت می‌دهد
و فرائض الهی را احیا می‌کند. امام همانند کارخانه برق به همه لامپ‌ها نور و روشنایی
می‌دهد. آری مسئله رهبری و امامت و نقش آن در نظام جامعه اسلامی و حفظ و استقرار قانون
جای هیچ‌گونه تردید و گفتگویی نیست.





2- نیاز به امام



آیا می‌توان قبول کرد که هدف از
آفرینش انسان رشد و کمال و در مسیر خدا قرار گرفتن باشد ولی در این میان هادی و راهنمایی
در کار نباشد؟ آیا می‌توان قبول کرد که انسان عاشق رسیدن به مقام والای انسانی باشد
ولی در خارج چنین الگویی وجود نداشته باشد؟ مگر نه این است که برای هر نیاز و احساس
درونی، یک واقعیت خارجی و بیرونی وجود دارد که آن احساس را اشباع کند. اگر ما در درون
احساس تشنگی می‌کنیم و نیاز به آب داریم، برای رفع آن نیاز آبی در خارج از بدن وجود
دارد. حال چگونه قبول کنیم که علاقه به کمال و رسیدن به قله سعادت در انسان باشد، اما
چیزی که پاسخ‌گوی این نیاز باشد در خارج از ذهن وجود نداشته باشد؟ چگونه قبول کنیم
که انسان در راه‌های ساده و محسوس زندگی، نیاز به راهنما دارد، اما در پیمودن راه‌های
سعادت و معنویت و رسیدن به رشد واقعی که پیچیده‌تر
و علم انسان در آن زمینه کم‌تر و وسوسه‌های شیطانی بیشتر است، نیاز به راهنما نداشته
باشد. مگر نه آنست که حیواناتی که زندگی دسته‌جمعی دارند همچون زنبور عسل، برای خود
ملکه‌ای را به‌طور غریزی پذیرفته‌اند. در تاریخ سیاست‌ها و جنگ‌ها کدام موفقیتی را
سراغ دارید که نقش رهبر و فرمانده در آن نادیده گرفته شده باشد؟ جامعه بدون امام یعنی
هرج‌ومرج و کدام عقل و وجدان آن را می‌پذیرد؟ حضرت علی (ع) می‌فرماید: «
لابد للناس
من امیر برٍّ کان او فاجرٍ
»



آیا قرآن کافی نیست؟



سؤال: با وجود قرآن و کتاب آسمانی، دیگر
چه نیازی به امام است؟



پاسخ: قرآن، کتاب قانون است و قانون به
مفسر و مجری نیاز دارد. در نظام امروز جهان نیز در کنار قوه مقننّه، قوه مجریه و قضائیه
وجود دارد، زیرا قانون به مجری و ضمانت اجرا نیاز دارد. این نیاز در زمان پیامبر به
دست او و پس از پیامبر توسط امامان به انجام می‌رسد. علاوه بر آنکه جزئیات همه چیز
مثلاً تعداد رکعات نماز یا تعداد شوط‌های طواف
در قرآن ذکر نشده است و بسیاری از مطالب جزیی و مقطعی در قرآن وجود ندارد و پیامبر
در زمان خود و امامان هر کدام در زمان خود، آن‌ها را برای مردم بیان می‌کنند.



خود قرآن می‌فرماید: به سراغ پیامبر
بروید و دستورات خود را از او بگیرید. «
وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ
عَنْهُ فَانْتَهُوا
» آنچه را پیامبر بیان می‌کند، بگیرید و آن چه را نهی می‌کند، رها کنید.
این آیه دلیل آن است که پیروی از سنّت نبوی واجب است. زیرا پیروی از سنت پیامبر، پیروی
از خداست. «
مَنْ
یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ
» امامت و ولایت نیز پذیرش سنت پیامبر است.





3- برخی از صفات امام



برای آشنایی
با صفات امام، به صورت گذرا و کوتاه صفاتی را بیان می‌کنیم. البته نیاز به یادآوری
نیست که صفات امام همان صفات پیامبر است. اینک به برخی از آن صفات اشاره می‌کنیم.







- عصمت



عصمت یعنی
آنکه انسان نه‌تنها گناه نکند بلکه در فکر گناه هم نباشد. ما در برخی گناهان حالت عصمت
داریم، زیرا تاکنون مرتکب آن نشده‌ایم و فکر آن را هم نکرده‌ایم؛ نظیر عریان به کوچه
و بازار رفتن، خودکشی و یا کشتن دیگران. همان‌گونه که ما در بسیاری گناهان به خاطر
علم و آگاهی که به زشتی و پستی و بدعاقبتی آن داریم، هرگز به فکر انجام آن نیستیم،
امام هم به خاطر علم و یقین به ناپسندی همه گناهان، چنین حالتی دارد و هرگز گرد آن
نمی‌رود. لزوم عصمت امام از خطا و نسیان نیز به جهت آن است که ما معمولاً در رفتار
و منش خود دچار خطا و اشتباه می‌شویم، پس نیاز به یک امام معصوم داریم تا به او مراجعه
کرده و حقیقت را بازشناسیم و او ما را حفظ کند. بنابراین او نباید خطاکار باشد.



- سعه‌صدر



امام باید سعه‌صدر داشته باشد، زیرا
زودرنجی و کم‌حوصلگی با اداره و رشد و هدایت جامعه سازگار نیست. حضرت علی (ع) می‌فرماید:
«
آله الریاسه
سعه الصدر
»
روح بزرگ، لازمه ریاست است. هنگامی که خداوند حضرت موسی (ع) را برای هدایت مردم برگزید،
آن حضرت از خدا چند چیز درخواست نمود که اولین آن‌ها سعه‌صدر و ظرفیت داشتن بود: «رب
اشرح لی صدری» خدایا سینه‌ای گشاده و روحی بلند به من مرحمت فرما تا بتوانم در برابر
تمام حوادث بردبار باشم. پیامبر اسلام با شرح صدری که داشت در روز فتح مکه که مسلمانان
می‌خواستند از مشرکان انتقام آزار و شکنجه‌های آنان را بگیرند، فرمود: امروز، روز رحمت
است نه انتقام. امام حسن (ع) در برخورد با جسارت‌های مرد شامی و شنیدن آن همه فحش و
ناسزا، با گشاده‌رویی و بدون کم‌ترین ناراحتی به او فرمود: علّت ناراحتی تو چیست؟ اگر
نیازمندی، بی‌نیازت کنم و به‌قدری به او لطف و مهربانی نمود که مرد شامی شرمنده شد
و گفت: خدا بهتر می‌داند که چه کسی را رهبر مردم قرار دهد. در تاریخ و سیره هر یک از
امامان معصوم، سعه‌صدر آن بزرگواران در برخورد با معاندان و مخالفان به چشم می‌خورد
و حتی خود دشمنان به آن اعتراف نموده‌اند.



- عدالت



عدالت‌خواهی در فطرت همه انسان‌ها
نهفته است و امام باید نمونه بارز آن باشد. در اینجا به چند نمونه اشاره می‌کنیم.



1- امام علی (ع) طی نامه‌ای به یکی
از فرماندهان خود چنین هشدار داد: به خدا سوگند، اگر اطلاع پیدا کنم که تو در بیت‌المال،
کم یا زیاد خیانت کرده‌ای آنچنان بر تو سخت می‌گیرم که موهایت بریزد، کمرت خم شود و
اعتبار اجتماعی خود را از دست بدهی.



2- به مالک
اشتر چنین دستور می‌دهد که باید برای دورترین نقاط کشور، همان مقدار سهم باشد که برای
نزدیک‌ترین آن‌ها به مرکز حکومت است. «
فان للاقصی منهم مثل الذی للادنی»



3- درباره
قصاص قاتل خود (ابن‌ملجم) فرمود: بعد از شهادتم جز او مزاحم دیگری نشوند و کس دیگری
را نکشند. «
لا یقتلنّ بی الاّ قاتلی» حتی فرمود
همان‌گونه که او یک ضربت به من زده شما هم یک ضربت به او بزنید و دقت کنید که از مرز
عدالت تجاوز نکنید.



4- در ماجرای حدی که به دست قنبر
انجام شد، چون او سه شلاق بیشتر زد، امام (ع) با رعایت عدالت همان سه شلاق را به قنبر
پس زد.



5- به امام اطلاع دادند که زینت
یک زن غیرمسلمان به ظلم از او گرفته شده و در جامعه اسلامی امنیت او سلب شده است، آن
حضرت به قدری ناراحت شدند که فرمودند: اگر مسلمان از غصه این حادثه بمیرد جا دارد.



- دوری از هوی و هوس



حضرت علی (ع) می‌فرماید: «هیهات ان یغلبنی هوای» چه دور است که هوس‌های
من بر من غالب شود و مرا از مسیر حق و عدالت دور کند. امام صادق از حضرت علی (ع) نقل
می‌کند که شرایط امامت چند چیز است، از جمله اینکه «
لا یلهو بشیء من امر الدنیا» مسائل مادی و دنیوی او
را سرگرم و مشغول نکند.



- شجاعت



حضرت علی (ع) می‌فرماید: «و ما اُهدد بالحرب» تاکنون جنگی مرا نترسانیده
و در روحم اثر نگذاشته است. امام صادق از حضرت علی (ع) نقل می‌کند که: امام باید شجاع‌ترین
مردم باشد. در حدیث دیگر می‌خوانیم: امام نباید
ترسو باشد. بلکه باید مسئله مرگ و شهادت برای او حل شده باشد. همچنین
حضرت علی
(ع) می‌فرماید: به خدا سوگند! به مرگ آن‌چنان علاقه‌ای دارم که طفل به پستان مادر ندارد.



- فضلیت و سابقه نیک



حضرت علی (ع) در نامه‌ای به معاویه
می‌نویسد: «
متی
کنتم یا معاویه ساسه الرّعیه و ولاه امرِ الاُمه بغیر قدَم سابق و لا شَرفَ باسق
» ای معاویه! شما را به
سیاست و زمامداری مردم چه‌کار؟ تو که نه دارای سابقه خوبی هستی و نه شرف و فضیلت بلندی
داری. آری امام نباید کوچک‌ترین سابقۀ سوئی داشته باشد.



- زهد و سادگی



یکی از صفات امام، زهد و بی‌علاقگی
به دنیاست. حضرت علی (ع) می‌فرماید: «
واللهّ ما کانت لی فی الخلافه رغبه» به خدا سوگند! من میل و رغبتی
به خلافت ندارم. و درباره لباس وصله‌دار خود می‌فرماید: «
واللهّ لقد رقعَّت مدرعتی هذه حتی استحَییت
من راقعها
»
به خدا سوگند! آن قدر این لباس را وصله زده‌ام که دیگر از وصله زننده آن خجالت می‌کشم
که به او مراجعه کنم. در جای دیگر می‌فرماید: «
ان الله فَرَض علی ائمه العدل ان یقدروا
انفسهم بِضعَفَه الناس
» همانا خدا واجب کرده که امامان بر حق و عادل، زندگی خود را ساده بگیرند
تا همگام با محرومان جامعه بوده و بدین‌وسیله تسکین و دلگرمی برای فقرا باشند.



- حق‌گرایی و حق‌مداری



حضرت علی (ع) می‌فرماید: از هنگامی
که حق به من معرفی شد تاکنون شک و تردیدی برای من پیدا نشده است. «
ما شَککت فی الحق مذ اُریتهُ» و می‌فرماید: تاکنون نه
خود گمراه شده‌ام و نه کسی به واسطه من گمراه شده است. «
و لا ضللت و لا ضُلَّ بی»



- قاطعیت در راه حق



حضرت علی (ع) می‌فرماید: «وانّی لَمِن قوم لا تأخذهم فی
اللّه لومه لائم
»
من از قومی هستم که هرگز ملامت‌های ملامت کنندگان در آن‌ها اثر نمی‌گذارد.



- مدارا با مردم



یک رهبر آسمانی
برای تربیت مردم باید با آنان مدارا کند ولی مداهنه هرگز. مدارا صرف‌نظر کردن از دنیا
و مقام خود برای اصلاح دین یا دنیای مردم است، اما مداهنه صرف‌نظر کردن از برخی دستورات
دین و مکتب، برای حفظ موقعیت خود و رسیدن به مقام و دنیاست. مدارا از سعه‌صدر برمی‌خیزد،
ولی مداهنه از ضعف و سودجویی، مدارا کردن از عقل است و مداهنه از شیطنت.



امام باید اهل مدارا، عفو، تغافل،
سعه‌صدر و گذشت باشد تا افرادی که به عللی نقطه ضعفی داشته‌اند، از پیروی او مأیوس
نشوند و او همچون یوسف که برادران خطاکار خود را پس از پشیمانی توبیخ نکرد و فرمود:
«
لاتثریب علیکم
الیوم
» امام
نیز بتواند مردم را زیر پوشش محبت خود به اسلام جذب کند. پیامبر (ص) فرمود: «
بعثت بمداراه الناس» من مبعوث شدم که با مردم
مدارا کنم. همچنین فرمود: «
انّ اللهّ امرنی بمداراه الناس کما امرنی باقامه الفرائض» خداوند به من امر کرده
که با مردم مدارا کنم، همان‌گونه که امر نموده واجبات و نمازهای واجب را انجام دهم.



- رسیدگی به مشکلات مردم



حضرت علی (ع) بر اعمال و رفتار کارگزاران
خود نظارت دقیقی داشتند و به گزارش‌ها و شکایات مردمی ترتیب‌اثر داده و شخص مورد شکایت
را احضار و مورد بازجویی قرار می‌دادند. همچنین حساب مالی آنان را به دقت زیر نظر داشته
و بارها به نمایندگان خود می‌فرمودند: «
فارفع الی حسابک» حساب و عملکرد مالی خود را نزد
من بیاور و آن را به من نشان بده.





4- تعیین امام



بهترین شیوه تعیین رهبر و مقام مسئول
در جوامع امروز انتخابات است، ولی شکی نیست که انتخابات راه حل است، اما همه‌جا راه
حق نیست. هیچ برهان و دلیل علمی و عقلی، لیاقت، صلاحیت و حقانیت شخص انتخاب شده را
تأیید نمی‌کند، گرچه در مقام عمل، رأی اکثریت مورد
نظر قرار می‌گیرد و بهترین راه حل است. علاوه بر آنکه این توجه به رأی اکثریت، تنها
در مسائل اجتماعی است و در مسائل اعتقادی، رأی اکثریت هیچ ارزشی ندارد وگرنه باید پیامبران
دست از دعوت خود برداشته و تابع رأی اکثریت که کافر یا مشرک بودند می‌شدند. چنانکه
در سوره انعام می‌خوانیم: «
وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ
اللَّهِ إِنْ یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یخْرُصُونَ
»
ای پیامبر! اگر از اکثر کسانی که روی زمین هستند اطاعت کنی تو را از راه خدا گمراه
می‌کنند، زیرا آن‌ها تنها از گمان و حدس پیروی می‌کنند.



بنابراین در مسئله بسیار حساس و
اساسی امامت، که امری اعتقادی است، رأی و انتخاب مردم نقشی ندارد و تعیین آن به عهده
خداوند است. البته بیعت مردم با امام، زمینه را برای اعمال حاکمیت امام فراهم می‌کند،
نه آنکه امام با رأی مردم امام می‌شود و با اعراض مردم از امامت ساقط می‌شود. حضرت
علی (ع) در مدت 25 سال خانه‌نشینی نیز امام بود، اما امکانِ اعمال حاکمیت نداشت.



بارها در انتخابات، افرادی با رأی
اکثریت انتخاب شده‌اند ولی دیر یا زود اشتباه مردم در انتخاب روشن شده است. افرادی
چنان با ریا و تظاهر و سیاست گام برمی‌داشتند که احتمال خلاف در آنان نمی‌دادیم و علاوه
بر رأی دادن حاضر بودیم جان خود را نیز فدا کنیم، ولی در حوادث مختلف که زمینه‌ساز
روشن شدن حقایق و اسرار است، چهره واقعی آنان نمایان شد و در مقابل مال و مقام، روحیاتشان
تغییر پیدا کرد. البته غرض از بیان این نمونه‌ها کوبیدن انتخابات و رأی مردم نیست،
بلکه هدف این است که بگوییم انتخابات بهترین راه حل در مسائل اجتماعی است، اما یک راه
الهی و علمی و صد در صد قطعی نمی‌تواند باشد. برای اینکه مطالب فوق بهتر روشن شود حدیث
جالبی را از امام سجاد (ع) بیان می‌کنیم، امام فرمودند:



«اذا رأیتم الرجل قد حسن سَمتُه و هَدیه
و تَماوَتَ فی مَنطقه و تَخاضَع فی حرکاته فَرویداً لا یغرّنّکم
» هرگاه دیدید که مردی خوش‌برخورد
است و راه و روش وی خوب است و از خود زهد و عبادت نشان می‌دهد و در حرکات خود خیلی
شکسته‌نفسی می‌کند، پس در قضاوت نسبت به او عجله نکنید و فریب ظاهر او را نخورید.



بعد از آنکه خداوند حضرت ابراهیم
(ع) را با حوادثی از قبیل گذشت از مال و جان و همسر و...آزمایش نمود و او از عهده تمام
امتحانات الهی پیروز درآمد، خداوند او را به مقام امامت و رهبری نصب فرمود. متن فرمان
و ابلاغ چنین بود: «
اِنِّی
جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
» من تو را برای مردم، امام قرار دادم.



در این ابلاغ
از جمله «
انّی
جَاعِلُک
» استفاده می‌شود که نصب امام باید تنها از طرف خدا باشد. زیرا
امام باید دارای شرایط و ویژگی‌هایی باشد که جز خدا کسی واقف به آن‌ها نیست از جمله:



امام باید تمام قوانین حاکم بر انسان
و هستی را بداند.



امام باید از نتیجه حتمی راهی که
انتخاب می‌کند آگاه باشد.



امام باید
در رهبری خود منافع خود را در نظر نگیرد و عوامل درونی و بیرونی محرک او نباشد.



امام باید
از عالی‌ترین صفات برجسته انسانی در حد اعلی برخوردار باشد و ناگفته پیداست که این
شرایط در افراد معمولی یافت نمی‌شود و مردم نیز از وجود این شرایط در افراد بی‌خبرند.



ماجرای غدیر



در سال دهم هجری یعنی اواخر عمر
پیامبر، در مدینه اعلام گردید که امسال پیامبر در مراسم حج شرکت می‌کنند. هر کس مایل
است، همراه پیامبر حرکت کند. کاروان باشکوهی از مسلمانان عازم زیارت خانه خدا و انجام
مناسک حج گردید. پس از به جای آوردن اعمال حج، در برگشت، کاروان به چهارراهی رسید که
حجاج هر کدام به راه خود می‌رفتند. نام آن محل، غدیر خم بود. این منطقه سه ویژگی داشت:



1- برکه آبی
بود که برای آن جمعیت انبوه و احشام آن‌ها در آن هوای گرم بسیار ضروری بود.



2- چهارراه و به عبارت دیگر گلوگاه
بود.



3- زمین گود بود، تا مراسم برای
همه قابل مشاهده باشد. مانند فوتبالیست‌ها که توی گودی‌اند و تماشاچی‌ها از آن بالا
همه را به خوبی می‌بینند.



پیامبر و علی (علیهما السلام) نیز
در گودی قرار گرفتند تا همه به‌خوبی آن‌ها را ببینند. در این هنگام، فرشته وحی الهی
فرود آمده و آیه زیر را بیان کرد: «
یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ
وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ
إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ
» ای رسول ما! آنچه را که از طرف
پروردگارت به تو نازل شده است ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، رسالتت را به سرانجام نرسانده‌ای
و خداوند تو را از مردم محافظت می‌کند. همانا خداوند کافران را (به هیچ راه موفّقی)
هدایت نمی‌کند.



به‌راستی پیامبر
چه چیز را باید ابلاغ کند؟ نکته قابل‌توجه کلمه «
ما» در «ما انزل الیک»
است. به‌طور قطع آنچه را که پیامبر باید ابلاغ کند، جزء دین است، اما آیا از اصول دین
است؟ توحید است یا نبوّت یا معاد؟ قطعاً توحید نیست، زیرا اکنون آخرین سال عمر مبارک
پیامبر است، آیا پیامبر تاکنون مردم را به توحید دعوت نکرده است؟ آیا از آن‌ها نخواسته
است که «
لا اله
الا اللّه
» بگویند؟! یا باید تبلیغ کند که من پیامبرم؟ آیا تا کنون معاد
را برای مردم نگفته است؟! در حالی که بسیاری از سوره‌هایی که در اوائل بعثت و در مکه
نازل شده، مربوط به معاد است.
آیا منظور ابلاغ فروع دین است؟ آیا پیامبر باید از مردم بخواهد
که نماز بخوانند، یعنی کسانی که به حج آمده بودند، تارک‌الصلوه بودند؟ دستور وجوب روزه،
زکات، خمس و جهاد همه در سال دوم هجری نازل گردید. پس این مأموریت چیست؟ این پیام باید
موضوعی باشد که اصول دین و فروع دین، بند به آن است. علاوه بر آنکه خداوند می‌فرماید:
اگر این پیام را نرسانی، اصلاً رسالتت را ابلاغ نکرده‌ای. گویا پیامبر از ابلاغ این
پیام می‌ترسد، زیرا در ادامه آیه می‌گوید: خداوند تو را از مردم محافظت می‌کند، به‌راستی
این چه امری است که پیامبر می‌ترسد و از چه چیز می‌ترسد؟ آیا پیامبری که در جنگ‌ها
نترسیده، بر جانِ خود می‌ترسد که خداوند می‌گوید نترس؟ یا از کینه‌ها و عقده‌هایی که
منافقان و دشمنان اسلام از علی (ع) در سینه دارند می‌ترسد؟ چنانکه در دعای ندبه می‌خوانیم:
«
أحقاداً بَدریَّهً
و خَیبَریهً و حُنینیه
»





5- جایگاه اهل‌بیت نزد پیامبر



- حدیث ثقلین



پیامبر در حدیث معروفی که بسیاری
از علمای اهل سنت نیز آن را نقل کرده‌اند می‌فرماید:
«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقْلَیْنِ
کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ
بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا
و لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»[1]
من دو چیز گرانبها در میان
شما به یادگار می‌گذارم، کتاب خدا و عترتم. مادامی که به آن دو تمسک کنید هرگز
گمراه نمی‌شوید. این دو از هم جدا نمی‌شوند تا هنگامی که در کنار حوض کوثر در بهشت به من برگردند. جای بسی تأسف است که بعضی مغرضانه
در حالی که حدود یکصد حدیث نقل‌شده که پیامبر فرمود: «
کتاب اللّه و عترتی»
و فقط در یک حدیث آمده که پیامبر فرمود: «
کتاب اللّه و سنّتی»، عده‌ای
همه آن احادیث را رها کرده و تنها به این یک حدیث استناد می‌کنند.



همان‌گونه که در بیان ماجرای آخرین
سفر حج رسول خدا از کوچک‌ترین مطلبی فروگذار نکرده‌اند و به اصطلاح قدم به قدم ماجرای
سفر رسول خدا به مکه را نوشته و نقل کرده‌اند، اما از برگشت رسول خدا از آن سفر حج
و رفتن به مدینه، اصلاً خبری نیست! زیرا در نقل آن بایستی ماجرای غدیر خم را نقل
می‌کردند، لذا مغرضانه هیچ نقلی از برگشت ایشان نیست! در حدیث ثقلین نکات ارزنده‌ای
وجود دارد که بررسی آن خالی از لطف نیست:



1- پیامبر
در این حدیث می‌فرماید: تا زمانی که پیرو قرآن و عترت باشید، هرگز منحرف و گمراه نمی‌شوید.
«مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا» هر مسلمانی
روزانه حداقل ده مرتبه در نماز، از خدا می‌خواهد که او را از راه غضب‌شدگان و گمراهان
دور کند. اگر مسلمانان بخواهند به راه راست دست یابند و جزو گمراهان نباشند، باید پیوسته
به این دو یادگار پیامبر متمسک باشند.



2- از همگونی قرآن و اهل بیت استفاده می‌شود که اگر قرآن جامع علوم است، «لا رطبٍ و لا یابسٍ الاّ فی
کتاب مبین
» پس اهل بیت نیز با خواست خدا عارف به همه مطالب و حقایق و
اعلم مردم هستند.



3- همان‌گونه که تمسک به قرآن واجب
است، تمسک به اهل بیت نیز واجب است.



4- همان‌گونه که قرآن حبل‌اللّه
است، «
وَاعْتَصِمُوا
بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا
» اهل بیت نیز حبل‌اللّه و عامل وحدت هستند.



5- این دو از هم جدا شدنی نیستند.
«
لَنْ یَفْتَرِقَا
حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ
» این دو در کنار یکدیگر، وسیله نجات و هدایت‌اند. اگر کسی
فقط به کتاب خدا قناعت کند، گمراه است و اگر کسی خود را علاقه‌مند به اهل بیت بداند
و قرآن را رها کند، باز گمراه است. این دو همانند دو بال پروازند که اگر باهم نباشند
پروازی صورت نمی‌گیرد.



6- همان‌گونه که قرآن کلام خدا و
به دور از هر گونه اشتباه، خطا و گناهی است، «
لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من
خلفه
» امامان
نیز معصوم هستند. زیرا پیامبر فرمود: هیچ گاه این دو از هم جدا نمی‌شوند. اگر امام
لحظه‌ای مرتکب گناه شود قطعاً از قرآن جدا شده و فاصله گرفته است.



7- همان‌گونه که تغییر و تبدیل قرآن
صحیح نیست و حرام است، تبدیل ولایت اهل بیت به ولایت دیگران نیز حرام است.





6- امام مهدی (ع)



بر اساس شواهد تاریخی، یازده امام
به دنیا آمده و شهید شده‌اند ولی امام دوازدهم پس از تولد به خواست خداوند از دیدگان
غایب گشته‌اند تا هر زمان که خدا بخواهد و مصلحت بداند ظهور کنند و دنیا را پر از عدل
و داد نمایند. لذا امام زمانِ ما، حضرت مهدی (ع) است که در اینجا به بحث مختصری درباره
دوران غیبت و ظهور آن حضرت می‌پردازیم.



در قرآن آیات متعددی به قیام امام
زمان (ع) در آخرالزمان اشاره دارد. ما در اینجا به نقل چند آیه اکتفا می‌کنیم. «
هُو الّذی أرسَلَ رَسُولَه بالهُدی
و دِینِ الحقّ لِیُظهِرَهُ عَلی الدِّین کُلّه
» او خداوندی است که پیامبرش را
با دین حق برای هدایت مردم فرستاد تا بر همه ادیان عالم تسلط و برتری دهد. این آیه
که سه بار در قرآن تکرار شده، بشارت می‌دهد که
دین اسلام سراسر دنیا را فرا خواهد گرفت. برای جهان‌شمول شدن اسلام، سه شرط لازم است:
1- وجود یک رهبر جهانی. 2- وجود یک قانون جهانی. 3- آمادگی جهانی.



رهبر جهانی وجود دارد وآن حضرت مهدی
(عج) است، قانون جهانی نیز قرآن است، کتابی که هدایتگر است و هیچ تحریفی در آن صورت
نگرفته است. و اما آمادگی جهانی، هنوز مشاهده نمی‌شود، لذا باید تلاش کرد و زمینه‌های
لازم را برای آن فراهم ساخت. امام زمان وقتی ظهور می‌کند که آمادگی از هر جهت در میان
مردم وجود داشته باشد. مردم به معارف و اندیشه‌های
قرآن و اسلام آگاه و آمادگی حکومت امام زمان را داشته باشند. امام زمان (عج) یار و
یاور بسیار دارد، منتهی در روایات تعداد یاران امام سیصد و سیزده نفر آمده که تعداد
پنجاه نفر از آن‌ها خانم هستند. البته اینان فرماندهان و افسران سپاه امام هستند.



در حدیث داریم،
هنگامی که امام زمان ظهور می‌کند، دانشمندان و متخصّصین شرق و غرب با ایشان بیعت می‌کنند
و تخصّص خود را در اختیار ایشان می‌گذارند، همان‌گونه که هنگام پیروزی انقلاب اسلامی
متخصّصان نظامی و غیرنظامی کشورمان با امام خمینی (قدس سره) بیعت کرده و تخصّص و توانایی
خویش را در اختیار ایشان و اهداف مقدسشان قرار دادند.



- انقلاب اسلامی، زمینه‌ساز ظهور



انقلاب اسلامی ایران نشان داد که
انقلاب جهانی حضرت مهدی (ع) امکان‌پذیر است و چندان مشکل نیست، زیرا انقلاب آن حضرت
برای تحقق سه امر مهم صورت می‌پذیرد: 1- شکستن طاغوت‌ها. 2- نجات مستضعفان. 3- احیای دین.



امام زمان ظهور می‌کند تا طاغوت‌ها
را بشکند و پایه‌های شرک و نفاق را در هم بکوبد. «
أین هادِمُ أبنیه الشرک و النفاق» امام زمان (ع) برای تحقق
وعده‌های خداوند و نجات مستضعفان و به حکومت‌رساندن آنان است. «
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى
الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ
الْوَارِثِینَ
» امام زمان می‌آید تا دین اسلام را در سراسر جهان بگستراند
و پرچم پر افتخار توحید و اسلام را در سراسر جهان به اهتزاز در آورد. «
لِیُظهِرَهُ عَلی الدّین کُلّه»



حال که در
ایران طاغوت شکسته شد و مستضعفان حکومت را به دست گرفتند و قرآن حاکم گردید، بنا بر
این در جهان هم می‌توان چنین کارهایی را انجام داد، چرا که مشت نمونه خروار است، به
ویژه هنگامی که رهبری همچون امام زمان (ع) زمام امور و فرماندهی را به دست بگیرد. اگر
در ایران عالمی عادل، توانست رهبر شود، در عالَم نیز امامی عادل می‌تواند رهبر شود.





7- ولایت فقیه تداوم خط امامت



علّت غیبت امام دوازدهم، عدم آمادگی
مردم برای پذیرش رهبری امام است. خداوند آن حضرت را برای زمان مناسب ذخیره فرموده است،
تا زمانی که رشد و فرهنگ مردم به جایی برسد که بتوانند نور امامت را درک و از آن بهره‌گیری
نمایند.



از سوی دیگر در زمان غیبت حضرت مهدی
(ع) ما را به حال خود رها نکرده‌اند، بلکه ما را به پیروی از فقها و اسلام‌شناسان عادل
و باتقوا که نواب عام آن حضرت هستند، سفارش کرده‌اند. بنابراین بر ما لازم است که در
حوادث و مشکلات گوش‌ به‌فرمان حکم خدا که از طریق فقیه جامع‌الشرایط عادل به ما ابلاغ
می‌شود، باشیم.



نقش ولایت فقیه همان نقش امامت و
تداوم خط انبیاست. اسلام قوانینی درباره مسائل اقتصادی، جزائی، نظامی و قضائی دارد
که نه اجازه می‌دهد آن احکام تعطیل شود و نه اختیار اجرای آن را به دست افراد جاهل
به احکام می‌سپارد، بلکه اجرای آن را تنها به دست فقهای عادل و اسلام‌شناسان با تقوا
سپرده تا در تمام حوادث طبق قانون خدا حکم کنند و اطاعت از آن فقها را همچون اطاعت
از امام معصوم و رسول گرامی،‌ واجب دانسته است.



آیا مسلمانان نیاز به حکومت و نظام
ندارند؟ آیا جامعه و کشور اسلامی نباید حفظ شود؟ آیا حفظ مرزها لازم نیست؟ آیا قوانین
در کشور اسلامی نباید اجرا شود؟ آیا حقّ مظلوم نباید از ظالم گرفته شود و ظالم به مجازات
برسد؟ آیا صدای اسلام نباید به همه دنیا برسد؟ آیا تلاش انبیا و امامان تنها برای زمان
خود آن بزرگواران بود یا برای همه زمان‌ها و سرزمین‌ها؟



اگر جواب مثبت است و اسلام نیاز
به نظام، حکومت، جامعه و قانون دارد و حفظ حقوق و مرزها مطرح است، باید در زمان غیبت
نیز حکومت اسلامی باشد. زیرا بدون یک تشکیلات حساب‌شده
و دقیق به‌خصوص در زمان ما که تمام مخالفان اسلام دارای تشکیلاتی بس بزرگ و دقیق هستند،
هرگز نمی‌توانیم از قانون، مکتب، مرز و جان و مال و آبروی خود دفاع کنیم و اگر حکومت
لازم است، حاکم هم لازم است. زیرا حکومت بدون حاکم محال است.



اکنون که اسلام
برای اجرای قوانین خود هم نیاز به حکومت دارد و هم حاکم، باید ببینیم حاکم چه شرایطی
باید داشته باشد. آیا لازم است حکم خدا را عمیقاً بداند یا نه؟ آیا عدالت داشته باشد
یا نه؟ آیا آشنا و آگاه به مسائل و حوادث باشد یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است و به حاکمِ
اسلام‌شناس باتقوا و سیاستمدار نیاز است، این همان است که ما آن را ولایت فقیه می‌نامیم.



کسانی که ولایت فقیه را قبول ندارند
باید یکی از نظریه‌های زیر را بپذیرند:



1- اسلام تنها نماز و روزه و یک‌سری
عبادات فردی و اخلاقیات است و در مسائل مهم اجتماعی، حقوقی، قضائی، سیاسی و اقتصادی
دخالتی ندارد.



2- اسلام تنها برای زمان رسول‌اللّه
بوده است و بعد از آن دیگر جای قوانین مهم اجتماعی تنها در لابلای کتاب‌هاست.



3- اسلام دارای قوانین حکومتی و
اجتماعی می‌باشد ولی شرایطی برای مجریان آن قرار نداده و هر کس گرچه جاهل و فاسق باشد
می‌تواند زمام امور را به دست بگیرد.



آیا جامعه
اسلامی در زمان غیبت حضرت مهدی (ع) نیاز به حاکم و حکومت ندارد؟
امام
رضا (ع) می‌فرماید: هیچ ملّت و امّتی بدون رهبر نیست و قوام جامعه وابسته به وجود رهبر
است، تا به فرمان او هم بیت‌المال جمع و تقسیم شود و هم با دشمنان خدا به نبرد برخیزند
و هم مردم را تشکل داده و از تفرقه و تشتّت حفظ کند. اگر جامعه چنین رهبری نداشته باشد،
از هم می‌پاشد و قوانین خدا و دستورات رسول‌اللّه و احکام الهی تغییر می‌کند.
مشاهده می‌شود که مسئله رهبری و حکومت در بیان امام رضا (ع) به عنوان مهم‌ترین مسئله
زندگی مطرح شده و ناگفته پیداست که گرفتن مالیات به نفع محرومان و تقسیم عادلانه آن
و نبرد با مخالفان و تشکل افراد جامعه چیزی نیست که تنها مربوط به زمان حضور امامان
معصوم باشد و در زمان غیبت، جامعه را به حال خود رها و حکومت و حاکمی برای مسائل فوق
لازم نباشد.



بر اساس روایات نیز اسلام بار حکومت
را به دوش فقیه عادل گذارده که به گوشه‌ای از آن‌ها اشاره می‌کنیم: رسول خدا (ص) فقها
را خلیفه خود معرفی کرده است، چنانکه فرمود: «
الّلهم ارحم خلفائی» خداوندا! جانشینان مرا
مورد لطف و رحمت قرار ده. از آن حضرت سؤال شد جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمود:
«
الفقهاء»



پیامبر (ص) فرمود: «العلماء ورثه الانبیاء» علما، وارثان انبیا هستند.



حضرت علی (ع) فرمود: خداوند از علما
پیمان گرفته است که در برابر غارتگری ستمگران و گرسنگی محرومان خاموش نمانند. شکی نیست
که حمایت از مظلومان و محکومیت ظالم نیاز به قدرت و تشکیلات دارد.



حضرت علی (ع) می‌فرماید: «العلماء حکام علی الناس» علما، حاکمان مردم هستند.



امام حسین (ع) می‌فرماید: مجرای
امور و احکام باید به دست علمای خداشناس و با تقوا باشد، کسانی که در حرام و حلال خدا
خیانت نمی‌کنند و امانت را حفظ می‌نمایند.



امام کاظم (ع) فرمود: «الفقهاء حصون الاسلام» فقها دژهای اسلام
هستند.



از امام صادق (ع) درباره نزاع‌هایی
که برای حل آن‌ها به نظام طاغوتی مراجعه می‌شود سؤال شد، امام (ع) فرمودند: مراجعه
به آن‌ها ممنوع است. حتی اگر شخصی حقّ خود را از طریق دستگاه طاغوتی به دست آورد، حرام
است. (شاید به خاطر این که مراجعه به دستگاه طاغوتی به منزله پذیرفتن آن نظام و تقویت
آن است.) بلکه در این قبیل موارد، وظیفه شما آن است که راه حل را از افرادی بخواهید
که شناخت عمیق نسبت به علوم و روایات ما داشته باشند که من آن‌ها را به عنوان قاضی
و داور برای شما تعیین می‌کنم و بدانید که اگر او حکمی داد و شما آن را قبول نکردید،
در واقع حکم خدا را کوچک گرفته‌اید و هر که فقها را رد کند، گویا ما را رد کرده و رد
ما ردّ خدا و به منزله شرک به خدای بزرگ است.











گفتار پنجم: معاد



1- جایگاه معاد



معاد، در عقل و فطرت هر انسانی جایگاه
قابل‌توجهی دارد، زیرا کیست که نپرسد و یا نخواهد بداند که آینده انسان و جهان چه
می‌شود؟ پایان عمر و تلاش ما به کجا می‌رسد؟ نتیجه و هدف از زندگی چیست؟ آری این سؤال‌ها
برای همه مطرح است. در پاسخ به این سؤال‌ها دو جواب داریم:



الف- تمام ادیان الهی با استدلالی
که در آینده بیان خواهیم کرد، آینده جهان و انسان و نتیجه کارها و تلاش او را بسیار
روشن و امیدوارکننده و روح‌بخش می‌دانند، قرآن می‌گوید: «
و أنّ الی ربک المنتَهی» همانا نهایت و پایان به
سوی پروردگارت می‌باشد.



ب- مکتب‌های
مادی، آینده جهان و انسان را بن‌بست، تاریک، فانی و نیستی می‌دانند و این دید بسیار
خطرناک و یأس‌آور است، علاوه بر این چنین مکتب‌هایی هیچ‌گونه دلیل علمی هم برای عقیده
خود ندارند.



قرآن در این‌باره می‌فرماید: «وَ قَالُوا مَا هِی إِلَّا حَیاتُنَا
الدُّنْیا نَمُوتُ وَنَحْیا وَ مَا یهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَ مَا لَهُمْ بِذَلِکَ
مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یظُنُّونَ
» کسانی که ایمان به قیامت ندارند گفتند: زندگی جز
همین چند روز دنیا نیست که ما هم در آن مرگ و حیاتی داریم و بعد هم روزگار ما را نابود
می‌کند. ولی این انکار و گفته‌ها روی علم و دلیل نیست، بلکه تنها یک‌سری وهم و خیالی
باطل است که آن‌ها دارند.



1-1- ریشه‌ها و زمینه‌های فطری



گرچه افرادی به زبان، معاد را نمی‌پذیرند،
ولی ناخودآگاه در عمق جان خود احساس ابدیت برای انسان دارند و گاه و بیگاه از خود علامت‌هایی
نشان می‌دهند که دلیل آن است که با وجود مرگ و پوسیده شدن جسم، حاضر نیستند انسانیت
و شخصیت واقعی او را نابود و نیست شده بدانند. ما نمونه‌هایی از این علامت‌ها را در
اینجا بیان می‌کنیم:



1- تمام منکران معاد به قبر نیاکان
خود احترام می‌گذارند.



2- نام شخصیت‌های مرده را بر روی خیابان‌ها و مؤسسات و مدارس و دانشگاه‌ها و...
می‌گذارند.



3- همه آن‌ها میل دارند که بعد از
مرگ، نامشان به نیکی برده شود.



4- نام نیاکان خود را روی فرزندان
خود می‌گذارند.



5- گاهی مردگان خود را مومیایی
می‌کنند تا فاسد نشود.



اگر منکران معاد، مرگ را نابودی
انسان می‌دانند، این قبیل اعمال چه توجیهی دارد؟ و چون آنان مردن را نیستی و هیچ
می‌دانند، پس به گفته خودشان احترام مرده یعنی احترام هیچ و نام مرده یعنی نام نیستی
و چرا برای نیست و هیچ‌شده، مقبره می‌سازند و دسته گل روی قبر می‌گذارند و به نام مردگان نامگذاری می‌نمایند؟ آری این‌ها همه نشان
می‌دهد که مخالفان معاد هم در دل یک نوع ایمانی (گرچه بسیار ضعیف) به بقای روح، انسانیت
و شخصیت انسانی دارند که با مرگ از بین نمی‌رود.



2-1- هدایت صحیح ریشه‌ها



هر احساسی که در نهاد انسان است،
دو گونه می‌توان به آن پاسخ داد:



1- پاسخ موقّت، کاذب و موهوم.



2- پاسخ مستدل، دائمی و صادق.



مثلاً شخصی که احساس تشنگی می‌کند،
هم می‌توان او را به چشمه‌های زلال هدایت کرد و هم می‌توان او را به سراب و آب‌نماهایی
دروغین معرفی نمود، و یا طفلی که از درون احساس گرسنگی می‌کند، هم می‌توان او را به
پستان پرشیر مادر رساند و هم می‌توان پستانک خشک را به جای پستان در دهان او قرار داد.
آری، تمام احساس‌های صادقانه را دو گونه می‌توان پاسخ داد؛ پاسخی واقعی و دائمی و یا
پاسخی کاذب و موقّت.



حضرت علی
(ع) می‌فرماید: حضرت محمد (ص) آمد تا مردم را از بندگی بت‌ها به بندگی
خدا و از اطاعت خلق به اطاعت خالق هدایت کند. بنابراین
اصل و اساس ستایش و عشق در انسان وجود دارد که اگر این میل درونی به حق هدایت نشود،
از موهومات و خرافات سر در می‌آورد.



3-1- پاسخ خداوند توسط پیامبران



گفتیم که همه
انسان‌ها در درون خود احساس جاودانگی و میل به بقا دارند و این احساس باید صادقانه
و مستدل پاسخ داده شود. حال ببینیم پیامبران در این زمینه چه می‌گویند:



1- انسان بیهوده آفریده نشده است؛
«
أفَحَسِبتُم انّما
خَلَقناکُم عَبَثا
»



2- در آفرینش
انسان هدفی بس بزرگ در کار است و آن انتخاب راه حق از میان تمام راه‌ها و بندگی
و
تسلیم خدا از میان تمام انواع بندگی‌ها و تسلیم‌ها است
؛ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ
إِلَّا لِیعْبُدُونِ
»



3- برای آنکه انسان در هدفش موفق
شود، تمام امکانات طبیعی را برای او قرار داده و همه چیز را مسخّرش نموده‌ایم؛ «
سَخَّر لَکُم مَا فِی الارض»



4- به او بشارت
و هشدار دادیم که کار نیک و بد تو در هر شرایط و هر مقداری که باشد، زیر نظر و مورد
حساب قرار می‌گیرد؛ «
فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ
ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ
»



5- انسان در گرو عمل خویش است؛
«
کلّ نَفسٍ بِما
کسَبت رَهینَه
»



6- حتی از گوش، چشم و دل انسان و
از شنیدنی‌ها، گفتنی‌ها و فکر کردنی‌ها، بازپرسی می‌شود؛ «
إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ
وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا
»



7- خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع
نمی‌کند؛ «
اِنّ
اللّهَ لایُضیعُ أجرَ المُحسِنین
»



این دیدگاه‌ها، پاسخی است که انبیا
به آن زمینه‌های فطری می‌دهند.





2- دلایل معاد



- عدل الهی



در قرآن آیات فراوانی به چشم می‌خورد
که از عقل‌ها و وجدان‌ها سؤال می‌کند که آیا خوبان و بدان با هم مساوی هستند و هیچ
تفاوتی نخواهند داشت؟ «
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ
فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ
» آیا مؤمنین و کسانی که عمل شایسته
انجام داده‌اند مانند مفسدین قرار داده‌ایم و آیا متقّین را همچون فجار و جنایتکاران
یکسان قرار می‌دهیم؟



در جای دیگر می‌خوانیم: «أفَنجَعلُ المُسلمینَ کَالمُجرِمین» آیا ما مسلمانان را همچون
مجرمان قرار می‌دهیم؟ «
أفمَن کَانَ مُؤمناً کَمَن کَانَ فاسقاً لایستَوون» آیا مؤمن و فاسق یکسان‌اند؟ هرگز
چنین نیست. چون خداوند عادل است باید معاد و حسابرسی باشد و چون دنیا محدود است باید
معاد باشد و اگر قیامت نباشد به عدالت خداوند ضرر می‌زند.



توضیح آنکه مردم در برابر فرمان‌های
خدا و انبیا دو دسته هستند: عده‌ای موافق و گروهی مخالف. قرآن نیز در بیان این حقیقت
می‌فرماید: «
فَمنکم
کافرٌ و منکم مؤمن
»
بعضی از شما ایمان آورده‌اید و گروهی هم کافر شدید. از سوی دیگر در دنیا یا جزای واقعی
اعمال نیست و یا به‌ندرت گوشمالی‌هایی جزئی به چشم می‌خورد، که اگر باشد به اندازه
متعادل نیست و دیر یا زود، خوبان و بدان از دنیا می‌روند و اگر حساب و جزایی در جای
دیگر مثل قیامت در کار نباشد و با مردن همه نابود شوند، پس عدالت خدا چه می‌شود؟ آری
چون خداوند عادل است و در دنیا هم جزای کافی نیست، پس باید در سرای دیگر جزا و پاداش
باشد.









- حکمت خدا



اگر قیامتی نباشد اصل آفرینش انسان
و جهان لغو و بیهوده و خلاف حکمت الهی است. فرض کنید: شخصی انواع غذاهای لذیذ، آن هم
به تعداد حساب‌شده‌ای را با توجه خاصی و بر اساس مهر و لطفی که نسبت به مهمانان عزیزش
دارد تهیه نماید و انواع خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها را در فضای مناسب و زیر سقفی زیبا
با مسئولینی برای پذیرایی آماده کند و افراد بسیاری را به عنوان تدبیر و نظارت و حفاظت
بر این مهمانان قرار دهد، لیکن بعد از همه این تشریفات، مهمانانی وحشی همچون گرگ‌ها،
گربه‌ها و موش‌ها وارد این فضا شوند و بر سر این سفره به جان هم افتند و هم خودشان
و هم سفره را به‌هم بریزند و آنگاه صاحب‌خانه سفره را جمع نماید، راستی این مهمانی
چه تحلیلی می‌تواند داشته باشد؟



آری، اگر معاد نباشد کار خدا به
مراتب از این نوع پذیرایی و سفره‌چینی بیهوده‌تر است، زیرا خداوند نیز سفره‌ای به اندازه
جهان هستی پیش روی انسان گسترده است، سفره‌ای نو و ابتکاری که اختراع کننده آن خود
اوست؛ «
بَدیعُ
السَمواتِ وَ الاَرض
»



سفره‌ای بس نیکو و زیبا؛ «ألّذی أحسنَ کلّ شَیء خَلقه»



سفره‌ای حساب‌شده و با اندازه‌گیری
دقیق؛ «
وَ کُلُّ
شَیءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ
»



سفره‌ای بر اساس لطف و رحمت خداوند؛
«
کَتَبَ عَلَى
نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ
» او لطف و رحمت را بر خود حتمی نموده است.



سفره‌ای زیر سقف و ستارگانی زیبا؛
«
إِنَّا زَینَّا
السَّمَاءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ
»



سفره‌ای همراه
با پزشکی دلسوز. حضرت علی (ع) فرمود: رسول خدا (ص) پزشکی بود که چنان علاقه و دلسوزی
نسبت به مردم داشت که خودش می‌گشت و بیماران را پیدا می‌کرد و آن‌ها را مداوا می‌فرمود.
آیا می‌توان قبول کرد که خدای حکیم چنین سفره‌ای با آن همه ویژگی‌ها برای نسل بشر گسترانیده
باشد، ولی مردم بدون مراعات برنامه‌های آن، گروهی ظالم و در رفاه و آزاد و گروه دیگری
در بند و فقیر و مظلوم باشند و پس از چند روزی همه مرده و بساط سفره برچیده شود و همه‌چیز
خاتمه پیدا نماید؟ آیا این کار از چنان حکیمی انتظار می‌رود؟



خدایا! تو
از هرگونه کار بیهوده و عیبی پاک و منزّه هستی، هرگز این آفرینش را پوچ و باطل نیافریدی.
«
رَبَّنَا مَا
خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ
» آیا می‌توان باور کرد که خداوند حکیم
این جهان را پس از چندی بدون جهت و بدون تبدیل آن به عالم باعظمت آخرت، با زلزله، قارعه
و انفجار همه را خراب نماید؟



3- انگیزه‌های انکار معاد



- گریز از مسئولیت



قرآن می‌فرماید: « بَلْ یرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیفْجُرَ
أَمَامَهُ یسْأَلُ أَیانَ یوْمُ الْقِیامَةِ
» انسان می‌خواهد برای فساد و عیاشی
راه‌های مقابل خویش را باز کرده و آن را موجه کند، لذا منکر قیامت شده و می‌گوید: قیامتی
نیست، تا بتواند هر کاری می‌خواهد انجام دهد. گاهی انسان می‌خواهد از درخت یا زمینی
در بیابان استفاده کند، وجدان اخلاقی و روح تقوا به او می‌گوید: این کار را نکن که
صاحبش راضی نیست. او برای اینکه سر وجدان خود کلاهی بگذارد و راه را برای استفاده خود
باز کند. می‌گوید: این زمین و درختان که مالک ندارند. یا مثلاً وقتی می‌خواهد کسی را
غیبت کند می‌گوید: فلانی به قدری شخص ناروایی است که اساساً غیبت ندارد، تا بدین‌وسیله
بتواند هرچه دلش می‌خواهد نثار او کند. گاهی برای توجیه نگاه به نامحرم می‌گوید: همه
خواهر و برادریم. گاهی که می‌ترسد امر به معروف و نهی از منکر انجام دهد و یا با طاغوت
درگیر شود، می‌گوید: باید تقیه کرد. گاهی که قاطعیت کافی ندارد، می‌گوید: باید با مردم
مدارا نمود. آری، انسان چنان قدرت توجیه دارد که گاهی خود او هم ناخودآگاه آن را باور
می‌کند. ما این انگیزه‌ها را که ریشه روانی دارد، به عنوان گریز از مسئولیت نام می‌نهیم.



- عدم ایمان به قدرت و علم خدا



در آیات متعدد
قرآن می‌خوانیم که مخالفان و منکران معاد هیچ دلیل و برهان علمی برای انکار قیامت ندارند،
بلکه تنها زنده‌شدن را بعید می‌دانند که ما نمونه‌های آن را در اینجا بیان می‌کنیم:
«
وَمَا لَهُمْ
بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یظُنُّونَ
» کسانی که
منکر معاد هستند هیچ‌گونه دلیل علمی ندارند، تنها با خیال و گمان حرف‌هایی می‌زنند.
«
زَعَمَ الَّذِینَ
کَفَرُوا أَنْ لَنْ یبْعَثُوا
» کفّار گمان می‌کنند که بعد از مرگ
دیگر زنده نمی‌شوند.



«اذا ضَللنا فی الارض ءانّا لفَی خَلقٍ
جدید
» آیا
هر گاه ما مرده و پوسیده شدیم و ذرات بدن ما در زمین پراکنده و گم شد، دوباره آفریده
می‌شویم؟! با توجه به گفته‌های مخالفان می‌بینیم که تنها بهانه آن‌ها بعید دانستن قیامت
است، لیکن قرآن جواب‌های روشنی به آن‌ها می‌دهد. در اینجا هم حدیثی را اضافه می‌کنیم
که رسول خدا (ص) فرمود: «
اذا رأیتُم الرَّبیع فَاکثروا ذکر النّشور» هر گاه فصل بهار را مشاهده
می‌کنید زیاد به یاد قیامت و زنده شدن بعد از مرگ خودتان باشید. آیات قرآن هم مکرر
این مسئله را دنبال می‌کند که زنده شدن مردگان چیزی است مثل زنده شدن زمین و درختان.



آری، دلیل انکار معاد همان است که
انسان ایمان به قدرت خداوند ندارد، لذا قرآن برای مخالفان نمونه‌هایی از قدرت الهی
را نقل می‌کند و می‌فرماید: همان قدرتی که تو را ساخت می‌تواند متلاشی کرده و دوباره
از نو بسازد و ناگفته پیداست که متلاشی و به‌هم پیوستن از اصل آفریدن آسان‌تر است.
(گر چه برای خدا هیچ کاری، مشکل نیست).



- آگاهی نداشتن به زمان قیامت



بهانه دیگر مخالفان معاد این است
که زمان قیامت چه وقت است؟ در قرآن می‌خوانیم که پس از شنیدن جواب‌هایی از رسول خدا (ص) به جای قبول کردن با تعجب
و مسخره سر خود را تکان داده و می‌گفتند: «
و یقولون متی هو»
قیامت چه وقت است؟ غافل از آنکه زمان وقوع قیامت را جز خدا کسی نمی‌داند، ولی ندانستن
تاریخ هرگز دلیل انکار نیست. آیا اگر کسی ساعت مردن خود را نداند باید اصل مردن را
انکار کند؟



- زنده‌کردن مردگان



از بهانه‌های
منکران معاد این است که به پیامبر (ص) می‌گفتند: «
قاِلوا ائتُوا
بآبائنا
» اگر خداوند مردگان را زنده می‌کند پس تو همین الآن پدران ما
را زنده کن! و یا می‌گفتند: «
فَاتوا بآبائنا ان کنتم صادقین»
اگر شما راست می‌گویید که قیامتی هست، پس پدران ما را زنده نمایید! انسان اگر بنای
لجاجت نداشته باشد همین خواب و بیداری خود و بهار و پائیز درختان برای قبول کردن معاد
کافی است و اگر بنای لجاجت داشته باشد بر فرض پدرش هم زنده شود، می‌گوید: خود ما را
جوان کن و بالاخره تقاضای به‌هم‌ریختن دستگاه آفرینش را می‌کند و آخر هم ایمان نمی‌آورد.



- مرگ، پایان قدرت خدا و نیستی



منکران معاد می‌گویند: مردن، یعنی
تمام شدن قدرت خدا و پیروزی عوامل مرگ بر اراده خدا، در حالی که مردن نیز از مقدرات
الهی و تحت اراده و قدرت خداوند است. قرآن می‌فرماید: «
نَحن قدَّرنا بَینکم الموت و ما نَحنُ
بمَسبوقین
»
ما خودمان مرگ را در میان شما مقدر نمودیم و هیچ عاملی در هستی بر ما پیروز نشده و
سبقت نمی‌گیرد. آنان می‌گویند: مردن، یعنی نیستی و فانی شدن! غافل از آنکه نیستی که
آفریدن نمی‌خواهد. چنانکه در قرآن می‌خوانیم: «
خَلَق الموت و الحیاه» خداوند هم مردن و هم زندگی
و حیات را آفرید. بنابراین مرگ نیستی نیست، بلکه انتقال از منزلی به منزل دیگر است.
جالب اینکه قرآن از مردن، 14 مرتبه با واژه «
تَوفی» که به معنای تحویل گرفتن است نام
می‌برد، یعنی با مردن، شما نابود نمی‌شوید بلکه ما داده خود را بدون کم و کاست پس گرفته
و موقتاً تحویل مأموران خودمان می‌دهیم. رسول خدا (ص) نیز فرمودند: گمان نبرید که با
مرگ نابود می‌شوید، بلکه از خانه‌ای به خانه دیگر کوچ می‌نمایید.





4- شاهدان در قیامت



از آیات و روایات استفاده می‌شود
که در صحنه قیامت و در دادگاه عدل الهی، حضور شاهدان قطعی و حتمی است، اما این شاهدان
چه کسانی هستند؟ در این مبحث با توجه به آیات قرآن اشاره‌ای به آن‌ها می‌کنیم.



- اولین شاهد: خداوند



در قرآن می‌خوانیم:
«
اِنَّ اللّهَ عَلی کلِ‌ّ شَی‌ءٍ شَهیدٍ» همانا خداوند
بر همه چیز گواه است. برای خداوند اوصاف دیگری نیز وارد شده که همگی دلالت بر احاطه
و حضور و علم و گواهی خداوند دارند، نظیر آیه «
اِنَّ اللّهَ کانَ
عَلَیکم رَقیباً
» همانا خداوند مراقب شماست، یا آیه «و کانَ اللّهُ
بِکلِ‌ّ شَی‌ءٍ مُحِیطاً
» خداوند بر هر چیز احاطه و حضور دارد و یا تمام
آیاتی که بیانگر علم الهی است.



- دومین شاهد: انبیا



یکی از گواهان دیگر در قیامت، پیامبران
بزرگوار هستند. قرآن می‌فرماید: «
وَجِئنا بِک عَلی هولاءِ شَهِیداً» ما تو را در قیامت در حالی که
شاهد و گواه مردم هستی، حاضر می‌کنیم.



- سومین شاهد: امامان معصوم ‌(علیهم‌السلام)



در قرآن می‌خوانیم: «وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً
وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ یکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُمْ شَهِیدًا
» و بدین‌گونه ما شما را
یک امّت معتدل و میانه قرار دادیم تا شاهد بر مردم باشید و رسول خدا هم بر شما شاهد
باشد.



- چهارمین شاهد: فرشتگان



در قرآن می‌خوانیم: «وَ جاءَت کلُّ نَفْسٍ مَعَها
سائِقٌ وَ شَهیدٌ
»
روز قیامت هر انسانی در پیشگاه عدل الهی حاضر می‌شود، در حالی که در کنار او هم فرشته‌ای
است که او را به محشر سوق می‌دهد و همچنین فرشته‌ای است که شاهد کارهای انجام شده اوست.
فرشتگانی که در قیامت گواه بر اعمال انسان‌اند، ممکن است همان گروه از مأمورانی باشند
که در دنیا همراه ما بوده و اعمال ما را ضبط می‌نمودند و ممکن است سایر فرشتگان باشند.







- پنجمین شاهد: زمین



قرآن می‌فرماید: «یومَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها» زمین در قیامت خبرهایش را بازگو می‌کند. روایات متعدّد نیز بیانگر آن است که در روز قیامت، زمین نیز یکی از شاهدان می‌باشد،
از جمله: رسول خدا (ص) به هر منطقه‌ای که وارد می‌شدند، دو رکعت نماز به‌جا می‌آوردند
و می‌فرمودند: روز قیامت این مکان بر نماز ما شهادت
می‌دهد. و امام‌ صادق (ع) فرمود: نمازهای خود را در مکان‌های مختلف بخوانید، زیرا مکان‌ها
نیز در قیامت بر اعمالتان شهادت خواهند داد.



- ششمین شاهد: وجدان



یکی از شاهدان در آن روز، عقل و وجدان بیدارشده انسان
است. در قرآن آیات بسیاری آمده که بارها انسان با کمال صراحت به گناه و انحراف خود
اقرار می‌کند، اقراری از عمق جان و از تمام وجود، اقراری که شاید از اقرار هر شاهدی
پرسوز و گدازتر باشد. جالب اینکه در آن روز خداوند نیز وجدان را قاضی قرار می‌دهد و
به انسان خطاب می‌فرماید: «
اِقْرَء کتابَک کفی بِنَفسِک الیومَ عَلَیک حَسِیباً» نامه عمل خود را بخوان، امروز روح و روان تو برای اینکه
علیه تو گواهی دهند، کافی است. آری، بر فرض در روز قیامت
هیچ دادگاه و حسابگری هم نباشد، تمام وجود
ما بر خودمان گواهی می‌دهند و این برای کیفر و پاداش کافی است، چنان‌که اگر هیچ کس
با معتادان سخنی نگوید، همان تنگی سینه و هر یک از سرفه‌های او که در اثر اعتیاد پیدا
شده، بر علیه او سخن‌ها دارند. در مناجات می‌خوانیم: خدایا! هرگاه حساب مرا به خود
من واگذار کنی، جزای خویش را جز قهر و غضب و آتش دوزخ تو چیز دیگری نمی‌دانم!



- هفتمین
شاهد: اعضای بدن



یکی از شاهدها در قیامت، اعضای بدن
(دست، پا، پوست و زبان) هستند. قرآن می‌فرماید: «
یومَ تَشهَدُ عَلَیهِم اَلسِنَتُهُم
واَیدِیهِم وَاَرجُلُهُم بِما کانُوا یعمَلُونَ
» روزی که زبان و دست و پاهای مردم
بر آنان گواهی می‌دهند. و گاهی بر دهان مهر خورده و تنها دست و پاها سخن می‌گویند،
«
الْیوْمَ نَخْتِمُ
عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا
یکْسِبُونَ
» روزی که بر لب‌های آنان مهر می‌زنیم و تنها دست آنان با ما
حرف می‌زند و پاهایشان گواهی می‌دهند که در دنیا به کجاها رفتند و چه کارها کردند.



در آیه دیگر می‌خوانیم: «شَهِدَ عَلَیهِمْ سَمْعُهُمْ
وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یعْمَلُونَ
» روز قیامت، گوش و چشم‌ها و پوست‌هایشان
به آنچه در دنیا عمل کرده‌اند، گواهی می‌دهند.













[1]. از جمله در کتاب مستدرک‌الوسائل، جلد 11، ص 372، «لَنْ تَضِلُّوا ابدا» آمده است.





  • گروه خبری : گره مجوزدهي زيرپورتال گزینش,اخبار,اخبار ویژه گزینش
  • کد خبر : 156063
کلمات کلیدی
فرزانه  رحیمی
خبرنگار

فرزانه رحیمی

عبارت خود را درج و جهت جستجو "Enter" را بفشارید
تنظیمات قالب